غدیر خم...

ساخت وبلاگ
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

غدیر خم......
ما را در سایت غدیر خم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmrrobotg بازدید : 34 تاريخ : جمعه 17 آذر 1402 ساعت: 17:52

هستم.

نمیخوام بنویسم.

هیچی نمیخوام.

یه زمانی اول دبستان که بودم معلم میگفت "و" خواهر رو چرا نمیذاری؟ میگفتم وقتی خونده نمیشه چرا بذارم؟

و...

غدیر خم......
ما را در سایت غدیر خم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmrrobotg بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 18:07

اوکی...

باید خودمو جمع و جور کنم...

و تصمیم درستی بگیرم. تصمیم درست اینه که هر طور شده، امسال من باید کنکورم رو قبول بشم. برای میم، برای خودم، برای ادامه آینده، برای زندگی بهتر، برای دور شدن از شهری که ازش متنفرم، برای تموم شدن حسرت های الانم، برای اینکه زندگی کردن دیر نشه. نباید یادم بره. توی بدترین حالت های افسردگی هم نباید یادم بره.

غدیر خم......
ما را در سایت غدیر خم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmrrobotg بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 18:07

حس میکنم تمامِ زندگیم از وقتی تو نیستی، واستاده. عمیقا نیاز دارم باشی. عمیقا نیاز دارم به حرکت کردن. عمیقا میدونم اگر کاری نکنم برای خودم، چی پیش رومه و این خیلی ترسناکه که بدون تو من توانایی حرکت کردن رو از دست دادم. یعنی پا میشم حرکت کنم یه چیزی منو یاد تو میندازه و باز میوفتم. عمیقا کاش میدونستی این حال چطوریه و امشب من عمیقا به بی معرفت بودن تو دارم فکر میکنم.

چند شب دیگه تولدم نزدیکه. میترسم...

غدیر خم......
ما را در سایت غدیر خم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmrrobotg بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 18:07

من یه آدمم و یه دنیا مسئولیت... قبلنا تصور میکردم من و تو، رو به روی این کره خاکی واستادیم. فکر میکردم هر چی هم پیش بیاد با همیم ولی الان انگار تو هم قاطی اون کره خاکی شدی. و چقدر خسته ام... از این همه به دوش کشیدن این همه باری که شاید خیلیاش هم به من مربوط نباشه... شاید خیلیاش از سر بدشانسی افتاده رو دوش من! شاید خیلیاش از سر بی عدالتی دنیاس... من خسته ام. کاش بودی و توی تحمل این چیزا کمکم میکردی. کاش بودی تا من تنهایی زندگی کردن رو یاد نگیرم... آخ این فکر تلخیه... ادامه اش نمیدم. غدیر خم......ادامه مطلب
ما را در سایت غدیر خم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmrrobotg بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 23:18

قرار بود که زور ما از همه چی بیشتر باشه... ببین به کجا رسید..

افتادم پشت سیستم، له و مرده... کمی زنده البته.. اما نه... کاملا مرده... دلم از همه چی پره.

چقدر روزای بدیه...

چقدر امروز روز بدی بود...

چقدر...

غدیر خم......
ما را در سایت غدیر خم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmrrobotg بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 23:18

یه دوست وبلاگی داشتم خیلی قدیما... امیدوارم هر جا که هست حالش خوب باشه... یه نوشته داشت که اینطوری شروع شده بود "به یک معجزه نیازمندیم..." الان یهویی یادش افتادم و دارم به این فکر میکنم چقدر منم این روزا شدیدا به یه معجزه نیاز دارم... یه قدم... فقط یه کار... فقط یه چیزی خود به خود درست بشه... این روزا خستگی تمام این سالها مونده به جونم... حس و حال هیچی نیست... میدونم بازم باید از فردا شروع کنم ولی برای چی...؟ هنوز دیر نیست؟ این سوال مدام داره تو ذهنم تکرار میشه و من، این روزا، حوالی نزدیک به تولدم، دارم یه جای ناشناخته ای دفن میشم. غدیر خم......ادامه مطلب
ما را در سایت غدیر خم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmrrobotg بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 23:18

روز 22 رو با قدرت شروع کردم. با حس اینکه من امسال باید به هر چیزی که میخوام برسم. این اون ذهنیت پرتوقعی که تراپیستم میگه نیست. چون قرار نیست من یک ساله به همه چی برسم! خیلی چیزا رو از خیلی وقت پیش کاشتم و الان وقت برداشته... فقط میدونی... کاش تو هم یکم باورم داشتی و بودی :) ای بابا :) نزول انگیزه و حس مثبت توی نوشته رو حس کردین؟! امروز توی اسنپ یه سرهنگ بازنشسته ای بود، که رفتیم اول پسرش رو برد یه جا... یکم حسودیم شد به اینکه من این حس حمایت کننده رو هیچوقت حس نکردم و نمیکنم متاسفانه! ولش.. غدیر خم......ادامه مطلب
ما را در سایت غدیر خم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmrrobotg بازدید : 50 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1402 ساعت: 16:24

اتفاقی یاد یه چیزی افتادم! یکی از دوستای قدیمیم یه بار یه استوری گذاشته بود و گفته بود که ریپلای کن تا حسم در موردت رو بهت بگم. و در مورد گفته بود "جنگجوی واقعی!" و من این روزا جز جنگیدن کار دیگه ای بلد نیستم...کار دیگه ای انجام نمیدم... تراپیستم میگه بعضی وقتا جنگیدن یعنی توی تله زندگی افتادی و این بده اما من 26 ساله دارم میجنگم... این چند روزه دلم تنگ شد برات، دلت تنگ شد برام و دلم گرمه بهت...نمیدونم چرا ولی من هنوز دلم گرمه بهت... انقدر روزای بد داشتم که این روزا، روزای خوب محسوب میشه برام. غدیر خم......ادامه مطلب
ما را در سایت غدیر خم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmrrobotg بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1402 ساعت: 16:24

اگه یه روزی رفتم جنگ، برات نامه مینویسم و برای تمام لحظاتی که برای من ساختی، ازت تشکر میکنم. برای اینکه هیجانی ترین روزها رو برام رقم زدی. برای اینکه یه مدتی (حتی محدود) منو طوری دوست داشتی که تو این دنیا خیلی کمیابه و همینطور برای اینکه بودی تا بی نهایت بی نهایت دوسِت داشته باشم... برای اینکه تو باعث شدی من خودمو هر روز یه پله ببرم بالا تر. برای اینکه کاری کردی من پا روی ترس هام بذارم. برای اینکه بهم بال دادی تا پرواز کنم. ازت تشکر میکنم بابت اینکه همیشه حواست بود، همیشه به موقع بودی... اره... اگر رفتم جنگ... جنگ البته چیز خوبی نیست... اما اگر مجبور شدی باید بری تا خاتمه اش بدی. غدیر خم......ادامه مطلب
ما را در سایت غدیر خم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmrrobotg بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1402 ساعت: 16:24